یکی از چالشهای پنهان اما ناتوانکننده در افسردگی، ناتوانی در تجربهی لذت است؛ حالتی که در روانشناسی با اصطلاح «anhedonia» شناخته میشود. این پدیده به معنای کاهش یا از بین رفتن توانایی لذت بردن از فعالیتهایی است که پیشتر برای فرد خوشایند بودهاند مانند دیدن یک فیلم یا بودن در کنار دوستان یا حتی خوردن غذای مورد علاقه اما اکنون دیگر نیستند. این اختلال نه فقط بر خلق و خوی فرد اثر میگذارد، بلکه رابطهای مستقیم با افت انگیزه، کاهش انرژی و انزوای اجتماعی دارد. افراد مبتلا ممکن است خود را به دلیل «بیاحساسی» سرزنش کنند، در حالی که این احساس، بخشی از زیستشناسی و روانشناسی افسردگی است.
یکی از نشانههای شاخص افسردگی که کمتر از غم یا ناامیدی مورد توجه عمومی قرار میگیرد، «بی لذتی» یا *Anhedonia* است. این واژه به ناتوانی در تجربهی لذت از فعالیتهایی اشاره دارد که فرد پیش از این از آنها احساس خوشایند میکرده است. برخلاف تصور رایج، بسیاری از مبتلایان به افسردگی بیشتر از آنکه اندوهگین باشند، از نوعی بیتفاوتی یا کرختی روانی رنج میبرند.
بی لذتی چگونه تجربه میشود؟
این پدیده میتواند در دو سطح بروز یابد:
1. بی لذتی پیشبینیشده: فرد نمیتواند انتظار لذت از فعالیت خاصی را داشته باشد (مثلاً فکر میکند پیادهروی هم دیگر "هیچ حسی" ندارد).
2. بی لذتی تجربهشده: حتی اگر در فعالیتی شرکت کند، باز هم احساس خوبی را تجربه نمیکند.
این وضعیت میتواند به چرخهای معیوب منجر شود؛ فرد بهدلیل پیشبینی بیلذتی، از انجام فعالیتها خودداری میکند و این کنارهگیری، افسردگی را تشدید میکند.
درمان چگونه عمل میکند؟
درمانهای نوین مانند فعالسازی رفتاری (Behavioral Activation) و درمان مبتنی بر عاطفهی مثبت (PAT)، تلاش میکنند فرد را به سمت تجربهی مجدد فعالیتهای ارزشمند سوق دهند، حتی اگر در ابتدا انگیزه یا لذتی احساس نمیشود. مرور تجربیات مثبت، هدفگذاری تدریجی و ایجاد حس معناداری در زندگی، از ابزارهای کلیدی در این مسیر هستند.
مطابق با رویکرد درمانی مطرحشده در کتاب *Positive Affect Treatment* نوشتهی میشل کراسکه و همکاران، تمرکز صرف بر کاهش نشانههای منفی مانند اضطراب یا غم نمیتواند پاسخ کامل به درمان افسردگی باشد. در عوض، این دیدگاه بر بازیابی و فعالسازی نظام لذت و پاداش در مغز تأکید دارد. به عبارت دیگر، درمان باید نهفقط با کاهش ناراحتی، بلکه با بازگرداندن تجربهی نشاط، علاقهمندی و امید همراه باشد.
رویکردهای درمانی دیگری که برای مواجهه با این مسئله پیشنهاد شدهاند:
_ درمان فعالسازی رفتاری (Behavioral Activation): این رویکرد معتقد است که گاهی لازم است برخلاف میل مان عمل کنیم. یعنی با برنامهریزی برای انجام فعالیتهای معنادار و درگیر شدن تدریجی با زندگی، حس لذت به تدریج باز میگردد. حتی اگر ابتدا احساس لذت وجود نداشته باشد، اقدام کردن میتواند آن را به دنبال بیاورد.
_ درمان ذهنآگاهانه و پذیرش (ACT, MBCT): تمرکز بر پذیرش وضعیت کنونی، بدون قضاوت و بدون اجبار به «خوب شدن»، میتواند فرد را از چرخهی خودسرزنشی و ناامیدی بیرون بکشد و راهی برای بازگشت تدریجی به لحظات ساده و خوشایند زندگی بگشاید.
_ درمان مبتنی بر هیجان (Emotion-Focused Therapy): از دیدگاه EFT، بسیاری از افرادی که دچار فقدان لذت شدهاند، در واقع با هیجانات اولیهی سرکوبشده مانند اندوه، خشم یا شرم مواجهاند. با شناسایی، ابراز و پردازش این هیجانات، فضای روانی برای تجربهی هیجانات مثبت باز میشود.
ناتوانی در تجربه لذت، نشانهای مهم و هشدار دهنده است که نباید نادیده گرفته شود. اما در عین حال، قابل فهم، قابل درمان و قابل بازسازی است بهشرط آنکه فرصت تجربه و بازیابی آن به فرد داده شود.
منابعِ علمی؛
Craske, M.G., et al. (2016). *Positive Affect Treatment