چرا برخی افراد حتی پس از محکومیت قطعی، هنوز خود را بی‌گناه یا محق می‌دانند؟

چرا برخی افراد حتی پس از محکومیت قطعی، هنوز خود را بی‌گناه یا محق می‌دانند؟
چرا برخی افراد حتی پس از محکومیت قطعی، هنوز خود را بی‌گناه یا محق می‌دانند؟
ساخته شده توسط سایت روان داد‌؛ حامی روان‌ و داد
دکتر بِهجت محمدنژادی - وکیل پایه یک دادگستری، دکتری روانشناسی بالینی
در بسیاری از پرونده‌های کیفری و حقوقی، رأی دادگاه برای محکومان پایان ماجرا و زمان پذیرش و تسلیم یا عبرت نیست. بسیاری از افراد همانگونه که در روابط بین فردی یا اجتماعی خود دچار خطای انکار یا دلیل تراشی یا فرافکنی و ... می شوند حتی در صورت محاکمه واقعی و پس از صدور رای محکومیت قطعی در محاکم، همچنان اصرار دارند که حق با آنها بوده است یا اساساً گناهی مرتکب نشده‌ و حقی زایل نکرده بودند. این پدیده، نه فقط یک واکنش شخصی بلکه موضوعی عمیق در پیوند روان‌شناسی و حقوق است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد پشت این رفتار غیرمنطقی و غیر اخلاقی، ترکیبی از مکانیزم‌های دفاعی ذهن و ناهماهنگی شناختی وجود دارد؛ عواملی که فرد را در یک حلقه " انکار " گرفتار می‌کند.

پژوهش های متعددی با الهام از نظریه معروف بندورا درباره جداسازی یا گسست اخلاقی، بررسی کرده اند که چگونه برخی گناه کاران و مجرمان چهارچوب ذهنی خود را تغییر می‌دهند تا کار غیر اخلاقی و جرم‌شان را مشروع و موجه جلوه دهند. انتقال مسئولیت، کوچک‌نمایی آسیب و حتی سرزنشِ قربانی از ابزارهایی است که بسیاری از این افراد را قانع می‌کند که همچنان حق با آنها می باشد.


جداسازی اخلاقی،  یک فرآیند روانشناختی است که در آن افراد اعمال خود را از معیارهای اخلاقی جدا می‌کنند تا بتوانند بدون احساس گناه یا پشیمانی، رفتار غیر اخلاقی مدنظر خود را انجام دهند و یا آنرا توجیه کنند. این امر نیازمند تحریفِ شناختی است، جایی که آنها اعمال خود یا نیّات خود را برای به حداقل رساندن نادرستی و ناهماهنگی درک شده، تغییر می‌دهند.


در پژوهش گسترده ای محققان با مصاحبه از محکومان کیفری نشان دادند که بیش از دو سوم زندانیان حتی پس از صدور حکم قطعی از مکانیزم‌های دفاعی مثل انکار و فرافکنی استفاده می‌کنند. آن‌ها اغلب برای کاهش احساس گناه، مسئولیت جرم را متوجه دیگران یا شرایط می‌کنند. این فرآیند نوعی سپر روانی برای حفظ هویت «فرد خوب» در ذهن آنهاست.



مطالعات تجربی و کیفی واقعی درباره مجرمان محکوم‌شده و نوجوانان بزهکار نیز نشان می‌دهد مکانیسم‌های روانی مثل Moral Disengagement و Cognitive Dissonance، ابزار دفاعی قوی برای توجیه اعمال خلاف و مقاومت در برابر پذیرش گناه هستند. مرور پژوهش‌ها اثبات می‌کند این سازوکارها به کاهش احساس شرم و حفظ تصویر اجتماعی کمک می‌کنند و حتی در صورت آزادی یا تبرئه، چالش‌های روانی عمیقی باقی می‌ماند.



یکی از مطالعات مهم در این حوزه که به‌صورت طولی روابط بین جداسازی اخلاقی و بزهکاری جدی بر روی 1169 نوجوان را بررسی کرده است، نشان می دهد هرچه نگرش‌های جداسازی اخلاقی قوی‌تر باشد، احتمال ارتکاب مجدد جرم هم بیشتر خواهد بود.  محققان در این مقاله با ارائه شواهد آماری قوی ثابت می‌کنند که حتی وقتی عوامل دیگری مثل بی‌احساسی هیجانی کنترل شود، باز هم جداسازی اخلاقی متغیری پیش‌بینی‌کننده در رفتار بزهکارانه باقی می‌ماند.


مطالعه‌ دیگری که اخیراً در Law & Social Inquiry منتشر شده است نیز نشان می دهد برای بسیاری از زندانیان، حفظ باور به بی‌گناهی، پایه‌گذار نوعی آگاهی حقوقی و مقاومت در برابر نظام قضایی می‌شود (Law & Social Inquiry, 2023).

در کتاب کلاسیک Maruna با عنوان Making Good نویسنده با تحلیل روایت‌های مجرمان سابق نشان می‌دهد ناهماهنگی شناختی چگونه در بازسازی هویت «فرد خوب» پس از محکومیت عمل می‌کند. بسیاری از افراد برای فاصله گرفتن از هویت مجرمانه تلاش می‌کنند اعمال گذشته را توجیه کنند یا مسئولیت را بر دوش قربانی، سیستم قضایی یا شرایط محیطی بیندازند. این روایت‌ها بازتاب عینی نظریه Festinger درباره Cognitive Dissonance هستند (Maruna, 2001).


مطالعات پژوهشی دیگر نشان می‌دهند که «جداسازی اخلاقی» تنها در بزهکاری کیفری مورد استفاده قرار نمی‌گیرد؛ حتی در دعاوی حقوقی و مدنی همچون دعاوی خانوادگی، حضانت فرزندان، افراد با استفاده از همین مکانیسم های روانی، تصمیم به ارائه ادعاهای نادرست یا انجام اقدامات تلافی‌جویانه می‌گیرند.


برای نمونه پژوهشی با مطالعه بر روی نقش جداسازی اخلاقی (moral disengagement) در احتمال مطرح‌کردن ادعاهای کذب یا اقدامات تلافی‌جویانه علیه شریک زندگی سابق در اختلافات مربوط به حضانت فرزندان را در بین ۱۰۹۷ نفر بررسی کرده است. استراتژی‌های جداسازی اخلاقی می‌تواند توضیح دهد چرا برخی افراد تمایل پیدا می‌کنند در چنین پرونده‌هایی به شریک خود آسیب برسانند؛ چراکه این استراتژی‌ها به کاهش حالت ناخوشایند ناشی از ناهماهنگی شناختی و اخلاقی کمک می‌کنند.


نتایج نشان می دهد که جداسازی اخلاقی پیش‌بینی‌کننده معناداری برای ادعاهای دروغین و اقدامات تلافی‌جویانه است؛ تأثیری قوی‌تر از هرکدام از متغیرهای «سه‌گانه تاریک» (ماکیاولیسم، خودشیفتگی، روان‌پریشی) و حتی فراتر از هسته مشترک این ویژگی‌ها، تمایل به آسیب‌رساندن به شریک سابق را توضیح می‌دهد.


هیچ تفاوت معناداری بین زنان و مردان در گرایش به آسیب‌زدن به شریک سابق مشاهده نشد، اگرچه مردان بیش از زنان تمایل به استفاده از استراتژی‌های جداسازی اخلاقی داشتند. بااین‌حال، نوع استراتژی جداسازی اخلاقی که بهتر این تمایل را پیش‌بینی می‌کند، بین مردان و زنان متفاوت بود: مردان به‌طور معنادار از راهبردهای بازتعریف مجدد مانند توجیه اخلاقی، مقایسه سودمند و برچسب‌گذاری مبهم استفاده کردند؛ درحالی‌که بهترین پیش‌بینی‌کننده برای زنان استراتژی‌هایی بود که بر گیرنده رفتار متمرکز است، مانند سرزنش طرف مقابل یا غیرانسان‌انگاری.


_ جمع بندی


جداسازی اخلاقی پدیده‌ای شناختی-اجتماعی است که در آن افراد با استدلال، مسیر آسیب‌زدن به دیگران را برای خود هموار می‌کنند.


پژوهشگران، نقش جداسازی اخلاقی (Moral Disengagement) را حتی در تصمیم‌گیری‌های حقوقی روانشناسان قانونی و هیات منصفه نیز مشاهده و بررسی کرده اند.



حمایت آنان از مجازات اعدام، از طریق افزایش جداسازی اخلاقی، به پذیرش بیشتر ارزیابی شایستگی برای اجرای احکام سختی مانند اعدام منجر می شود. خود نگرش به اعدام به‌تنهایی پیش‌بینی‌کننده معناداری نبود؛ نقش کلیدی از آنِ جداسازی اخلاقی بود که به‌عنوان «پل نظری» بین نگرش و تصمیم نهایی عمل کرد.


ساختار چهارعاملی شامل «عقلانی‌سازی»، «توجیهات امنیتی و اقتصادی»، «غیرانسان‌سازی» و «بی‌مسئولیتی» ۵۲٪ واریانس را در نمونه روان‌شناسان و در یک نمونه مستقل هیئت منصفه (N=301) تأیید کرد.


این پژوهش از معدود مطالعاتی است که جداسازی اخلاقی را در متن واقعی تصمیمات حقوقی نشان می‌دهد. نتایج تأکید می‌کند که این مکانیسم روانی می‌تواند به متخصصان کمک کند تا بین ارزش‌های اخلاقی شخصی و وظایف حرفه‌ای که ممکن است منجر به آسیب به دیگران شود، تعادل برقرار کنند.


یافته‌های واقعی این مطالعات اثبات می‌کنند که انکار پس از محکومیت یا جداسازی اخلاقی فقط دروغ گفتن به دیگران نیست؛ علاوه بر آن یک دفاع روانی پیچیده است که فرد را از هجوم احساس گناه، شرم یا طردشدگی محافظت می‌کند. برای سیاست‌گذاران، روان‌درمانگران و نهادهای حقوقی، شناخت این فرآیندها حیاتی است تا بازپروری محکومان واقع‌بینانه‌تر طراحی شود و فرآیند توانمندسازی اجتماعی افراد تبرئه‌شده با شکست مواجه نشود.


منابع علمی;



Burtt, E 2022, 'Progression and parole: The perceived institutional consequences of maintaining innocence in
prison in England and Wales', Criminology and Criminal Justice. https://doi.org/10.1177/17488958221098887

Moral Disengagement in the Perpetration of Inhumanities
Albert BanduraView all authors and affiliations
Volume 3, Issue 3
https://doi.org/10.1207/s15327957pspr0303_3

Hernandez RI. Wrongfully Convicted and in Lock-Up: Understanding Innocence and the Development of Legal Consciousness behind Prison Walls. Law & Social Inquiry. 2024;49(1):394-422. doi:10.1017/lsi.2022.76

Maruna, S. (2001). Making Good: How Ex-Convicts Reform and Rebuild Their Lives. The British Journal of Criminology, 41(4), 725–727.


Clemente M, Espinosa P, Padilla D (2019). Moral disengagement and willingness to behave unethically against ex-partner in a child custody dispute. PLOS ONE, 14(3): e0213662. https://doi.org/10.1371/journal.pone.0213662 

Neal TMS, Cramer RJ (2017). Moral Disengagement in Legal Judgments. Journal of Empirical Legal Studies, 14(4): 745–761. https://doi.org/10.1111/jels.12163 

https://psycnet.apa.org/doi/10.1037/a0025404

ثبت نظر